ایلیاایلیا، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 12 روز سن داره

ایلیا پسر، قند عسل

پدربزرگ ایلیا

1390/11/26 23:47
نویسنده : باباش
731 بازدید
اشتراک گذاری

سلام،

راستی من نگفتم که دو روز قیل از تولد ایلیا جان، پدربزرگش (از این به بعد پدر) در مسافرت دچار بیماری شد. امروز ایشون قراره که به خونه برگرده  و برای اولین بار آقا ایلیا پدر جونشو ببینه. ایلیا جان خیلی برای این لحظه بیقراری میکنهناراحت

پدری بیشتر مراقب خودت باش که ایلیا جان خیلی دوست دارهقلب

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (10)

مامان آرینا موفرفری
7 بهمن 90 16:12
قدم نورسیده مبارک. خوشحال می شم به ما سربزنید.


تشکر، حتما!
مامان آرینا موفرفری
7 بهمن 90 16:47
دوست عزیزم با اجازه لینکتون کردم.


تشکر، متقابلا من هم همین کار رو انجام دادم.
عمه لیلا
7 بهمن 90 20:08
به سلامتی خوش به حال ایلیا رو نما فراموش نشود


چشم عمه جون!
عمه لیلا
7 بهمن 90 20:09
راستی وبلاگ سینا هم آپ هستش
www.sina79.niniweblog.com


حتما به وبلاگ قشنگش سر میزنیم!
خاله ساناز
7 بهمن 90 21:50
یه شوک روحی بود بیشتر، که به یمن ورود ایلیا جونمون خداروشکر به خیر گذشت.
مبین فرفری
7 بهمن 90 22:17
سلام .خدارو شکر که که بهتر شدند و نوه گلشو دید.


تشکر
dp
8 بهمن 90 0:49
سلام . ضمن آرزوی سلامتی و شادکامی برای شما و خانواده محترمتون . وبلاگ ملیسا جان مجددا با مطلب جدید به روز شد . با نظرات قشنگتون بنده و ملیسا خانم رو مفتخر کنید . ممنونم.


تشکر، حتما، باعث افتخار ما هست کهاز وبلاگ شما دیدار کنیم.
عمه جون
8 بهمن 90 10:53
سلام گلم
خدا رو شكر كه كانون خانواده گرم شد دوباره .شكرانه دارد
گل پسرمون رو ببوس


ممنون عمه جون، گل پسرمون را میبوسم از راه دور!
عمه جون
11 بهمن 90 13:59
كجا رفتي عسلكم نميگي دل من پر ميزنه برات اگه وقت نداري بابايي رو بگو عكسهاتو آپ كنه قربونت بشم الهي


عمه جون، منم دلم برات تنگ شده

چشم عسلي
12 بهمن 90 12:56
اي بابا باز هم كه آپ نيستي دايي جون حسابي اين سيد ايليا سرت رو گرم كرده به كسي نگي هاحسابي از طرف ما ببوسش


به زودی پست میزنم